پایان دوره تکاوری تابستان 1404

صبح آخرین جلسه تکاوری، خوشحال و پر انرژی وارد مینی‌بوس شدیم تا به سمت پارک جنگلی سرخه حصار برویم. پس از رسیدن، با مشق از جلو نظام به سمت آلاچیق رفتیم. در آلاچیق مستقر شدیم. بعد از گذاشتن کوله‌هایمان شروع به دویدن در پستی و بلندی‌های منطقه کردیم و این، تازه گرم کردن اولیه بود.
بعد از دویدن به صف شدیم تا غلت بزنیم! بعضی پسرها موقع غلت زدن ناله می‌کردند و گلایه می‌کردند و بعضی هم رفتند و از این چالش استقبال کردند تا قدرت خود را به رخ بکشند.
حالا نوبت به سینه‌خیز رفتن در خاک و سنگ رسیده است؛ باید تا جایی که فرمانده مشخص کرده بود، پسرها خودشان را می‌کشاندند. بعد اجازه بلند شدن داشتند.
بعد از اتمام این حرکت، در قسمتی از جنگل تنه‌های درخت را تا مکان مشخص شده‌ به دوش کشیدیم تا استقامت خود را بالا ببریم. حالا باید با تنه‌ی درخت‌ها به فرمان جناب سرگرد، چند دست حرکات بدنسازی تمرین می‌کردیم.
حسابی خسته شده بودیم. تا آلاچیق دویدیم تا کمی آب بنوشیم. در همان‌جا نشستیم چون ادامه کلاس تئوری بود. انواع روش‌های جهت‌یابی در روز و شب را فرا گرفتیم و بچه‌ها آن را توضیح دادند تا مطلب برایشان مرور و تثبیت شود.

حالا که جهت‌ها و موقعیت‌های جغرافیایی را فرا گرفتیم، نوبت تمرین عملی با جست و جو در طبیعت بود. به دو گروه تقسیم شدیم. شروع به جست و جو کردیم؛ نقشه‌هایی در اختیار داشتیم که به ما کمک می‌کرد تا به نشان گنج نزدیک شویم. بالاخره بعد از نیم ساعت تا چهل دقیقه جستجو و گشتن، هر دو گروه علامت‌ها را پیدا کردند. قوطی‌های رانی که از قبل نوشیده بودیم را پر از برنج و آب و روغن و نمک کردیم و میان ذغال‌ها گذاشتیم تا بپزد.
در این فاصله مراسم اختتامیه دوره تکاوری تابستان را برگزار کردیم. تکاوران نوجوان بعد از صدا شدن اسم‌شان، به سمت فرمانده قدم رو می‌رفتند و پس از دریافت نشان و نصب شدن آن روی سینه‌شان با گفتن: «سپاس فرمانده» برمی‌گشتند و به ته صف می‌رفتند.
بعد از این مراسم سراغ برنج‌ها رفتیم که متأسفانه بخشی از آن سوخته بود اما با کنار گذاشتن قسمت سوخته بقیه‌اش را خوردیم. زباله‌ها را جمع کردیم و به مدرسه برگشتیم.
این شاید آخرین جلسه تکاوری در تابستان بود اما برای ما و مدرسه، آغاز مسیری جدید و متفاوت است؛ برای ما مسیرهای جدیدی در زندگی گشوده شد و برای مدرسه آغاز مسیری جدید از سال تحصیلی آینده برای همه دوستانمان!
به زودی…
نویسنده: محمدمهدی فیروزی

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید