صیفیجات (پیاز)
پروتئین (فیله مرغ)
میوه (نارنگی)
سبزیجات (میوه)
لبنیات (پنیر)
پنجمیها و ششمیها با لیست خریدی مثل بالا و کارت بانکی (با محدودیت مبلغ) به مدرسه آمدند.
روز آزاد و تجربه بود.
در مدرسه گروه بندی شدند و پیاده به سمت بازار روز میوه و تره بار رفتیم.
نزدیک در ورودی بودیم که آقای خیلی خوشحالی پرید جلوی من و گفت سلاااااام خانم، ببخشید اینا بچه مدرسهاین؟ گفتم: بله. گفت: ببخشیداااا ولی این اطراف جای دیدنی نیست یا من بلد نیستم؟!
گفتم «مردان کوچک به خرید خانه می روند»
با تعجب و شادی ما را دنبال کرد و گفت آفرین خانم معلم!
اغلب بچه ها تجربه اول شان بود که غرفه های دسته بندی شده محصولات مختلف ، صف ترازو، دست چین کردن میوه و حتی ماهی های در یخ خوابیده آماده فروش را از نزدیک میدیدند،
پیرمردی موقر جلو آمد و گفت : بچه ها باریکلا، زندگی همین چیزهاست ، به مردم احترام بگذارید، در شلوغی صبوری کنید، خوش اخلاق باشید و ….
دیگری گفت : خانم چه کار خوبی کردی آوردی شون نان بخرند ولی شرافت مندانه نان در آوردن را هم یادشان بده
خلاصه شبیه تورلیدری بودم که توریست خارجی آورده در اماکن دیدنی و همشهریان هرکدام پند و اندرزی به لیدر می دهند که چنین کن و چنان نکن.









با خودم فکر میکنم این توریست های خارجی که دیدن پیاز و سیب زمینی از نزدیک برایشان شبیه دیدن موزه بود، بچه های نسل زودفود هستند. شااااید فقط در سوپر، میوه هاسلفون پیچی شده در یخچالهای میوه را برای خرید انتخاب کرده باشند، اینها منتظر تاکسی تلفنی و آژانس نشده اند، اینها از طریق پلتفرمها اراده کنند، هر اطعمه و اشربه ای با پیک موتوری چند دقیقه بعد درب منزلشان است، اینها منتظر رسیدن نامه عزیزی از پس اداره پست و پست چی نشده اند و فاصله با دورترین هایشان را با کلیکی پیموده اند،
به لطف گلخانه ها، اینها فصلها را منتظر نماندهاند که تابستان شود و فلان میوه بیاید و یا لمس کنند زمستان که میشود فلان محصول میرود.
اینها سنگ نمک را ندیده اند تا بفهمند دو سه نسل قبل ما سنگ نمک را می کوبید و نمک در غذا میریخت.
اینها برای هر تعاملی که نسل پدر مادرهایشان داشت، مثل خریدهای حضوری از بازارها، رو در رو شدن با بقال و قصاب و نانوا، بیگانه اند.
ظاهراً ارمغان تکنولوژی، کم شدن مهارتهای تعاملی مان باشد.
باید از این حمله تکنولوژی بترسیم، نکند همدیگر را گم کنیم!
من امروز با دیدن میوههای گلخانه ای، نگران پسرهایی شدم که برایشان همه روزمرگیهای ساده قدیم قلع و قمع شده است. نگران نسلی که زندگی اش از پس پنجره لپ تاپ با یک فنجان نوشیدنی امروزی که شاید ماچا یا چای سبز یا هرعلف نوظهور دیگر باشد، صبح را به شب و شب را به سپیده می رساند.
نکند این همه آماده بودنها و در اختیار داشتنها به جای نسل مولد، نسلی مصرفی به بار بنشاند.
همه اینها یکطرف، عوضش امروز پسرها خوب هم ریاضی هم اجتماعی و هم اقتصاد را در یک قاب کنارهم تمرین کردند!


بدون دیدگاه