موقعیتهای سخت آموزشی، بر روی ما تأثیر میگذارد. اما آنها نباید کار ما را تعریف کنند…
نویسنده: چِیس میلکه (برنده جایزه بهترین معلم دبیرستان و نویسنده کتاب درمان فرسودگی شغلی: یادگیری عشق ورزیدن مجدد به تدریس)
این شمایید؛ در اولین سال معلمی که در کلاس خودتان ایستادهاید یا کار خودتان را انجام میدهید. شاید کل تابستان را مشغول برنامهریزی، آمادگی و گشت و گذار در پینترست بودهاید. شاید همین چند دقیقه پیش جایگاه خود را به دست آوردهاید و شغل خود را پیدا کردهاید و این مقاله را در بین اشکهای گرم ناشی از استرس میخوانید.
به هرحال شما کار مهمی را انجام میدهید. شما پیشینه (رزومه)، مهارتها و اشتیاق به یادگیری خود را در یکی از مهمترین نقشهای اجتماعی یعنی آموزش توسعه دادهاید. اگرچه ممکن است شما از پس سختیهای بسیار برای رسیدن به اینجا بر آمده باشید؛ اما چالشهای مهمتر و بزرگتر پیش روی شما، مناقشههایی است که توانایی حل مسأله و انعطافپذیری شما را ارزیابی میکند.


بزرگترین چالش در شغل آموزگاری این است که از فرسودگی شغلی جلوگیری شود و دانشآموزان شما شاید تنها دلیل اصلی این فرسودگی شغلی نباشند. منفیگرایی والدین، فشارهای اجتماعی، منابع محدود، قوانین محدود کننده، والدین دوگانهای که یا خیلی درگیر فرآیند آموزش فرزندشان هستند یا اصلاً توجهی ندارند؛ اینها موارد تهدید کنندهای هستند که میتوانند همچون آب روی آتش، شعله علاقه شما را خاموش کنند.
شاید تجربه مواجهه با افرادی که شغلتان را زیر سؤال میبرند و شما را نصیحت میکنند که شغل دیگری انتخاب کنید، داشتهاید. اخباری هم که میشنوید ممکن است از داستانهای سوزناک ناامیدی آموزگاران پر شده باشد. اما زیر ابرهای گرد و غبار نارضایتی، هنوز هم معلمانی هستند که عاشقانه کارشان را دوست دارند. اشتیاق ما برای تدریس نه اتفاقی است و نه ما موجودات عجیب و غریبی هستیم. معلمان موفق میدانند که شرایط مهم است اما واکنش ما در این شرایط خیلی مهمتر است که منجر به فرسودگی شغلی نشود.
خیلی سادهلوحانه خواهد بود اگر فکر کنیم که موقعیتها روی اشتیاق ما برای تدریس تأثیر نمیگذارند. آنها تأثیر میگذارند اما کار ما را تعریف نمیکنند. برای مثال، کنون شلدون و سونجا لیبومیرسکی (۲۰۰۷) در پژوهشهای فراتحلیلی مربوط به سلامت روان بیان کردند که شرایط محیطی فقط ۱۰ درصد روی اختلاف معیار بهزیستی افراد تأثیر میگذارد. در حالی که ۴۰ درصد تأثیر را از عملکردهای روزانه میگیریم و ۵۰ درصد باقیمانده از ژنتیک تأثیر میپذیرد.
در دهه اخیر من به تعدادی فعالیتهای روزانه تکیه کردهام که اشتیاقم را به آموزندگی حفظ میکند. بعضی از این فعالیتها را در تحقیقهایم در حوزه
روانشناسی مثبتگرا پیدا کردهام. بقیه را از راه تجربههای سختی آموختهام که از همان ابتدا، برعکسِ رفتارهای اشتباه خودم یا دیگران عمل کردهام. همه اینها از یک هسته فلسفی ریشه میگیرد: «سلامت روان و اشتیاق و توانایی پیشرفت من، همگی تحت کنترل خودم است». برای شما هم این چنین است. چنانچه میخواهید یک معلم با اشتیاق باشید، این مشعلهای اشتیاق را تمرین کنید و به کار ببرید:
یک گروه مثبت پیدا کنید
چرا در هر مدرسهای دو گروه معلم داریم؟ گروهی که عاشق کارش است و گروهی که از آن خسته شده است. هر دو گروه معلمان معمولاً با یک گروه از دانشآموزان کار میکنند، در یک موقعیت هستند و تعداد روزهای یکسان کار میکنند.
بهترین کاری که شما به عنوان یک معلم تازهکار میتوانید انجام دهید، این است که در محل کار خود همکارانی را پیدا کنید که هنوز عاشق کار خودشان هستند. کهنه کارهایی را که هنوز خسته نشدهاند، پیدا کنید. به من اعتماد کنید. شاید ما خیلی دور و بر ناهارخوری معلمان یا سخنرانیها نپلکیم اما پشتیبان شما هستیم. اطراف خود را با این افراد پر کنید، از آنها بیاموزید و از آنها سؤال بپرسید. وقتی خسته میشوم، با همکارانم یک نوشیدنی میخورم یا با دارلن ، معلم با سابقهای که هنوز بعد از چهل سال عاشق کارش است، ملاقات میکنم. با هرکسی که وقت میگذرانید، همان میشوید. با دقت انتخاب کنید.
خوبیها را سرقت کنید و بدیها را انبار نکنید
آموزش در اطراف پیشرفت و بهینهسازی ساخته شده است. ما دانشی را میسازیم که دانشآموزان آن را نمیدانند. ما کمبودهای مهارتی را شناسایی میکنیم. ما در جستجوی رشد هستیم. برای انجام این کارها باید بدانیم که چه چیزی کافی نیست. چه چیزی غلط است. چه چیزی را نداریم و سپس تعصبات منفی طبیعی انسانی خود را جمع کرده و ذهن خود را راهنمایی میکنیم تا روی مشکل مورد نظر تمرکز کند. بدین ترتیب بهزیستی ما از بین میرود. اما اینجا یک فرقی وجود دارد: «معلمان مشتاق، مشکلات آموزش را نه نادیده میگیرند نه انبار میکنند». ما ثانیههای کمیاب زندگی را صرف نشخوار اشتباهات گذشته و مرور ناامیدیهای حال حاضر نمیکنیم.
ما نگهبان هستیم نه انبارکننده. همچنان بدیها را میبینیم و هدایت میکنیم. اما ما فقط خاطراتی را که سزاوار نگهداری است، جمع آوری و تقویت میکنیم. مانند دانشآموز سختی که موفق شد یا نظر کودکی که ما را به خنده واداشت. ما انتخاب میکنیم زمان خودمان را صرف صحبت کردن در مورد این کنیم که چه چیزی خوب پیش میرود و چه رشدی را میبینیم. مهم نیست چقدر ضعیف باشد. هدف اخلاقی را که باعث هدایت ما به سمت معلمی شده است، دوباره زنده
میکنیم و این کار را با یک هدف خوب انجام میدهیم: «همان انعطافپذیری که افراد از هیجانهای مثبت گرفتهاند تا از پس تجربیات دشوار برآیند». (توگاد و فردریکسون ،۲۰۰۴)
قدم اجرایی دقیقی میخواهید؟ ۲۴ ساعت بدون کوچکترین شکایتی سر کنید. اگر این زمان را سپری کردید و موفق شدید، یک ساعت بیشتر ادامه دهید. البته که نشان دادن بیعدالتی یا خواهان تغییر بودن، تا زمانی منصفانه است که به جای اینکه فقط غر بزنید، حرکتی کنید. این چالش نه تنها فقط بیانگر این است که چقدر خوب میتوانید هیجانات مثبت را جمع کنید؛ بلکه به شما کمک میکند تا زمینههای منفی که سعی میکند انرژی شما را پایین بیاورد، شناسایی کرده و از آن دوری کنید.
بخشش
آموزش از ما میخواهد تا مسیر بهتر بودن را هموار کنیم. در نتیجه ممکن است معلمان با عدم تطابق بین توقعات بالا و فراگیرانی که هنوز در حال یادگیری هستند، برخورد کنند. گاهی اوقات این اتفاق منجر به شکلگیری نارضایتی میشود. خشم نشخوارکنندهای را که ناشی از عدم تطابق رفتار فرد با خواسته ما است، درون خود نگه میداریم.
برای سالها من خشمی را درون خودم نگه داشتم. در مورد دانشآموزانی که با من و با بقیه خوب نبودند، نشخوار فکری داشتم. وقتی مادری به من میگفت که به درد حرفه معلمی نمیخورم، حسابی میسوختم. چرا؟ یک لحظه صبر کنید؛ چون به دخترش تکلیف داده بودم. من خواب خودم را به خاطر حرفهای پرخاشگرانه و منفعلانه همکارانم که مرا “پسر طلا” (خودشیرین) با لحن بدی خطاب میکردند، از دست داده بودم.
خشم مانند اسید است که ظرفش را میخورد. در مورد من این ظرف، سلامت روانی من بود. در نهایت من ارزش بخشش را فهمیدم. احساساتم را درباره
ستمگری یا عصیان برای کاهش خشمم، دوباره ارزیابی کردم. من متوجه شدم تنها کسی که از این خشم آسیب میبیند، فقط خودم هستم. در نتیجه بر روی چهارچوببندی دوباره ذهنم کار کردم و به خودم یادآوری کردم که نمیتوانم گذشته یا دیگران را کنترل کنم. من زمان گذاشتم و در مورد اینکه چه چیزهایی و چرا مرا ناراحت میکند، نوشتم و سپس کاغذ را دور انداختم و از آن عبور کردم. علاوه بر این، من یاد گرفتم تا از طریق تمرینهای ذهنآگاهی خودم را به خاطر تمام اشتباهاتم ببخشم.
صاحب هم اکنون و آینده خود باشید
یکی از مهمترین تغییراتی که یک معلم تازهکار میتواند داشته باشد، این است که از ایدهآلگرایی به واقعیتگرایی برسد. ما فرض میکنیم که واقعیتگرایی یعنی از نارضایتی یا سست بودن دست برداریم. اما نوعی از واقعیتگرایی که من اینجا مد نظرم است، چیزی است که ما بیشتر از هر چیزی برای سلامت روان خودمان مسئول آن هستیم.
قسمت عظیمی از این تغییر، به قبول کردن کنترل درونی مربوط است. فهمیدن اینکه موقعیتهای ما تحت تأثیر رفتار و عملکرد ماست. پژوهشهای بسیاری نشان داده است کسانی که یک جایگاه کنترل درونی اتخاذ کرده باشند، بیشتر از فرآیندهای حل مسأله استفاده میکنند. فشار روانی کمتری را در محل کار تحمل میکنند و رضایت شغلی بیشتری دارند.
معلمانی که از کنترل درونی برخوردارند، مشکلات کمتری با دانشآموزان، مدیران و والدین دارند و از مشکلات انضباطی و درگیریهای کمتری برخوردارند.

معلمان موفق زمانی که دیگران را سرزنش میکنند یا بهانههایی برای توجیه رفتار خود میتراشند، در واقع مچ خودشان را میگیرند. قبلاً همکارانم در شبکه آموزشی کوانتوم به من آموختند که چگونه از طریق سه روش ذهنی، کنترل درونی خودم را به دست بگیرم.
خودمختاری: چه چیزی در کنترل من است؟ معلمان موفق موقعیتهای سخت را بازسازی میکنند تا روی انتخابها تمرکز کنند. به عنوان مثال من نمیتوانم کنترل کنم چه چیزی قبل از کلاس برای دانشآموزانم اتفاق میافتد اما میتوانم انتخاب کنم که در بدو ورود چگونه با آنها سلام و احوالپرسی کنم. نمیتوانم همیشه برنامه آموزشی را که تدریس میکنم، کنترل کنم اما میتوانم استراتژیهای آموزشی خودم را برای کمک به یادگیری بهتر دانشآموزانم کنترل کنم. تمرکز کردن بر چیزی که تحت کنترل ما نیست، شیره وجودی آدم را میکشد. تمرکز بر چیزی که در کنترل ماست، بیشتر از چیزی که تصور میکنیم ما را تقویت میکند.
انعطاف پذیری شناختی: انتخابهای من چیست؟ معلمهای موفق در بارش ذهنی بسیار موفق هستند. ما به جای اینکه خودمان را مقصر بدانیم، بیشتر انتخابهای متعدد برای عملکردهای مثبت میسازیم. به عنوان مثال اگر تلاشهای شما برای جلب توجه یک دانشآموز به مطلبی به نتیجه نرسد، آیا تسلیم میشوید؟ یا میگردید و پنج روش جدید برای هفته بعد پیدا میکنید؟
مالکیت: در حال حاضر باید چه کاری انجام دهم؟ ما همه فن حریف نیستیم. اما مالک مشکلاتمان هستیم. بنابراین تلاش میکنیم تا آنها را حل کنیم. ما عمل میکنیم: «خواه کمک خواستن یا ارایه یک پژوهش جالب باشد. ما به جای اینکه نگران باشیم، عمل میکنیم».
دگرگونسازی و بازآفرینی شغل (ساختن شغل)
جدیداً مقالهای در مورد یکی از معلمهای مهم منطقه که به همراه همسرش از ایالت متحده میروند تا در خارج از کشور تدریس کنند، میخواندم. بسیاری از کاربران روی تأثیر این حرکت بر سقوط آموزش آمریکا تأکید کردهاند. داشتم به این فکر می¬کردم که چگونه این معلم پا روی هوای نفسش گذاشت. او کاری را کرد که معلمان موفق انجام میدهند. قبل از اینکه فرسوده شود، خودش تغییری ایجاد کرد.
پژوهشگران میگویند “دگرگونسازی و بازآفرینی شغل یا به اصطلاح ساختن شغل ” یکی از مهمترین مؤلفههای رضایت شغلی، تعهد و عملکرد است. این اصطلاح به معنای انتخابهای آگاهانهای است که کارمندان در مورد وظایف، ارتباطات و دیدگاههای خود در نظر میگیرند. کارمندان متعهد سه نکته مهم را برای به عهده گرفتن کار و سلامت روانی خود به کار میبرند:
– «چه کسی» را بساز (who): نوع و میزان تعامل با دیگران را تغییر دهید. ما عاشق مردم هستیم ولی همیشه مجبور نیستیم همه آنها را دوست داشته باشیم. با دیگرانی وقت بگذارید که باعث پیشرفت شما میشوند و تدریس را ارزشمند میکنند یا یک دانشآموز را راهنمایی کنید. من همچنین ارزش کاهش ارتباطات معینی را آموختهام. من به خودِ درون¬گرایم اجازه میدهم در کلاس غذا بخورد چون اینطوری حالم بهتر میشود. من از نهارخوری معلمان پرهیز میکنم و قبل از این که آنها شروع به صحبت کنند، بهانههایی میآورم و سریع آنجا را ترک میکنم. اگر من نتوانم بحثهای منفی گروه معلمان را ترک کنم، با استراتژی موضوع را عوض میکنم یا یک سؤال راه حل محور میپرسم.
– «چرا» را بساز (why): نحوه نگاه کردن به اهداف کاری خودت را تغییر بده. خیلی راحت چشمانداز هدفهایمان را از دست میدهیم و تحت تأثیر گفتگوها و مکالماتی مملو از دادهها، نمایشها و تصمیماتی که کودکان را در اولویت اول نمیگذارد، میشویم. معلمان موفق معمولاً از طریق دو روش زیر، چرایی معلمی را مراقبت و بازنگری میکنند:
o بیانیه (تز) معلمی خود را بنویسید: خلاصه دلیلهای خود را در مورد اینکه چرا معلم شدهاید، بنویسید. جایی بگذارید که عموماً ببینید. برای مثال، بیانیه من این است: «استفاده از آموزش برای کمک به دانشآموزان جهت پرورش
هدفگذاری، چشمانداز و پشتکار خودشان». بیانیه و تز من همان لنزی است که افعال مرا کنترل میکند و به من یادآوری میکند که چرا این شغل را انتخاب کردهام.
o فراتر از لحظه را ببینید: کارهای سخت و طاقتفرسا را دوباره بازبینی کنید تا روی خدماتی که ارایه میدهید، تمرکز کنید. این فعالیت چگونه به دیگران کمک میکند؟ این فعالیت چگونه به دانشآموزان و همکارانم کمک میکند تا تجربه آموزشی بهتری داشته باشند؟ به همین ترتیب چشمانداز خود را از کوچک به بزرگ تبدیل کنید. ما فقط به دانشآموزان یاد نمیدهیم که کجا ویرگول بگذارند. ما به آنها کمک میکنیم تا ساختار زبان را بیاموزند. پس آنها میتوانند بهتر ارتباط برقرار کنند. عملکردهای ما به عنوان معلم فراتر از لحظه میرود. این را به خاطر داشته باشید.
– «چه چیز» را بسازید (what): رویکرد، محدوده و نوع فعالیت را تغییر دهید. یکی از مهمترین کارهایی که من برای جلوگیری از فرسودگی شغلی انجام دادم این بود که از پروژههای جالب و ترغیبکننده استفاده کردم. مثلاً من سالها تلاش کردم تا برنامه روانشناسی مثبتگرا را در مدرسه خودم پیاده کنم. داوطلب انجام برنامههای ورزشی و کلوپ موزیک بعد از زمان مدرسه شدم. در طول تابستان من کارگاههای توسعه حرفهای منطقهای برگزار کردم و در همان حال به مجالس و فعالیتهایی که انرژی مرا میگرفت، نه گفتم!
اینکه شما به عنوان مربی تازهکار، زمان خود را برای ساماندهی به تواناییها و نقطه ضعفهای خود بگذارید، بسیار مؤثر خواهد بود. من به عنوان یک معلم تازهکار اصلاً در زمینه ساماندهی استعدادی ندارم. در نتیجه وقتی دانشآموزی به من میگفت که میزم نامرتب است، او را در مرتب کردن میزم دخیل میکردم. از طرف دیگر من از طریق ساختار یک به یک پیشرفت کردم. یعنی یک به یک با دانشآموزانم ارتباط برقرار کردم. بنابراین من استراتژیهای ارزیابی خودم را بیشتر به سمت کنفرانس گذاشتن با دانشآموزانم پیش بردم. داشتههای شما چیست و چگونه میتوانید از آنها استفاده کنید؟ نداشتههای شما چیست و چگونه میتوانید آنها را به دیگران برونسپاری کنید؟
اشتیاق در عمل
به اینکه در یک شغل پر اهمیت هستید، افتخار کنید. ولی آمادهی جنگیدن برای حفظ شور و اشتیاق خود، در هر لحظه و هر روز باشید. به یاد داشته باشید که شرایط تدریس و آموزش مهم است، اما عملکرد شما خیلی مهمتر است. اگرچه برای شما در آینده خوششانسی آرزومندم ولی من به خوششانسی اعتقادی ندارم. شما هم به آن نیازی ندارید. همه آنچه که نیاز دارید این است که کشف کنید چگونه خوبیها را سرقت کنید، ببخشید، صاحب آینده خود باشید و تغییرات را در آغوش بگیرید و شاید نیاز باشد بیشتر خود را تصحیح کنید.
- مترجم: فریماه ایجادی
- ویراستار: شبنم جامعی
- دبیر مجموعه: محمدرضا باقری
بدون دیدگاه