تجربه فتح اولین قله؛ با استقامت و لذت
صبح کولهها را مرتب کردیم طبق معمول بارها بین بچهها تقسیم شد و بند کفشها را محکم بستیم و راهی سرخهحصار شدیم. هوا تمیز بود و آفتابی و تکههای ابر پراکنده در آسمان و پیمایش به سمت قله آغاز شد. از میانههای راه قله را میدیدیم ولی به نظر دور از دسترس میآمد، به صدای باد و حرکت ابرها دقت کردیم تا توقفگاه مناسب را پیدا کنیم و از باد و سرما کمی در امان باشیم، اما اشتیاق پیمایش تا قله و تمام کردن راهی که شروع کردیم، به اصرار بچهها برای همراهی معلمها منجر شد، که توان داریم و میتوانیم و میخواهیم که اولین قله را فتح کنیم، دو نفر از همراهان در توقفگاه ماندند تا آتش به پا کرده و آش را آماده کنند تا برگردیم، قدمهای آخر سخت و نفسگیر میشد و با شعر خواندن و کمک به همدیگر بین سنگها و صخرهها و شیب تاب آوردیم و بالاخره با ذوق فراوان رسیدیم! از این مقاومت و پایداری در رسیدن به هدف لذت بردیم و پایه سوم اولین قله فتح شده را به نام “سرخه حصار” در خاطراتش ماندگار کرد. دلمان شیرین شد از کمکها و مراقبتها و روحیه دادنهایشان به هم که میتوانیم و تا آخر این راه میرویم…
و ما امروز بخشی از ثمره تلاشمان برای این پیمایشها و سختیهایش را در بچهها دیدیم، هیچکس بهانهی خستگی نگرفت و با گروه مخالفت نکرد و توان و تابآوری جمع برای این تجربه به تدریج در پیمایشهای قبلی شکل گرفته بود.
و ما امروز بخشی از ثمره تلاشمان برای این پیمایشها و سختیهایش را در بچهها دیدیم، هیچکس بهانهی خستگی نگرفت و با گروه مخالفت نکرد و توان و تابآوری جمع برای این تجربه به تدریج در پیمایشهای قبلی شکل گرفته بود.